باز
هم ترانه های ناتمام
سر
گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه
می کند این پاییز با دلم!
عجب
حال و هوای عاشقانه ایست
این
روزهای خنک پاییزی
نسیمی
که زیر پوست صبح من می رقصد
هر
چند صبح تنهایی ست
و
آفتاب کوچک ظهرهایش
با
تمام نبودنت
دلتنگی
غروب غمناکش
و
سکوت دلگیر شب هایی که:
جای
خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و
این پاییز چه می کند با دل من!
یاد
بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و
ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من
به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما
به ندیدن تو...
نظرات شما عزیزان: